loading...
اینجا همه چی در همه
امیر بازدید : 206 پنجشنبه 12 مرداد 1391 نظرات (1)

لب‌ها می‌لرزند. شب می‌تپد. جنگل نفس می‌كشد.

پروای چه داری، مرا در شب بازوانت سفر ده.

انگشتان شبانه‌ات را می‌فشارم، و باد شقایق دور دست را

پرپر می‌كند.

به سقف جنگل می‌نگری : ستارگان در خیسی چشمانت

می‌دوند.

بی اشك، چشمان تو ناتمام است، و نمناكی جنگل نارساست.

دستانت را می‌گشایی، گره تاریكی می‌گشاید.

لبخند می‌زنی ، رشته رمز می‌لرزد.

می‌نگری، رسایی چهره‌ات حیران می‌كند.

بیا با جاده ی پیوستگی برویم.

خزندگان در خوابند. دروازه ابدیت باز است. آفتابی

شویم.

چشمان را بسپاریم، كه آفتاب آشنایی فرود آمد.

لبان را گم كنیم، كه صدا نابهنگام است.

در خواب درختان نوشیده شویم، كه شكوه روییدن در ما

می‌گذرد.

باد می‌شكند. شب راكد می‌ماند. جنگل از تپش می‌افتد.

جوشش اشك هم آهنگی را می‌شنویم، و شیره ی گیاهان به

سوی ابدیت می‌رود.

ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط defd در تاریخ 1348/10/11 و 13:28 دقیقه ارسال شده است

سایتت خیلی زیباست بنر منو توسایت خودت بزار خواهش میکنم پاهاتو میبوسم کدش در سایتم


کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    آرشیو
    نظرسنجی
    نظرتان در مورد این وبلاگ چیست؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 105
  • کل نظرات : 21
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 3
  • آی پی امروز : 15
  • آی پی دیروز : 17
  • بازدید امروز : 25
  • باردید دیروز : 31
  • گوگل امروز : 12
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 104
  • بازدید ماه : 234
  • بازدید سال : 3,273
  • بازدید کلی : 59,212